درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

روزمره

امروز اولین نفر برگه ی امتحانمو تحویل دادم!... تمام طول امتحان داشتم به دوستم فکر میکردم که چرا نیومد امتحان بده... آخه ۵ شنبه به من و فاطی گفت فردا صبح اگه تونستید زود بیاید با هم رفع اشکال کنیم و ما هم گفتیم باشه... ولی دیشب بهش مسیج دادم و گفتم صبح مامانم اینا خونه نیستن من باید پیش گلی بمونم و جوابی ازش نیومد!... قبل از امتحان هم هرچی بهش زنگ زدم جواب نداد!... بعد از امتحان هم بازم چند بار زنگ زدم و جواب نداد... بهش مسیج دادم و حالشو پرسیدم... میدونستم حتما براش یه اتفاقی افتاده که نیومده امتحان بده!... گفت یه مساله ای برام پیش اومده نتونستم بیام!... 

 

بعد از ظهر... تو آزمایشگاه... استاد از دنده ی راست بلند شده بود امروز!... اصلا دعوامون نکرد!... تازه کمکمون هم کرد تا جواب بگیریم... ولی بازم نشد!... ۳تا آزمایش انجام دادیم... ۳تاشو جواب نگرفتیم... ولی همش میگفتیم ما جواب گرفتیم!... و به روی خودمون نمیاوردیم!...وقتی خواستیم از آزمایشگاه بیایم بیرون.. متصدی آزمایشگاه گفت شما کدوم آزمایش ها رو جواب گرفتین براتون علامت بزنم؟... منم!... با اعتماد به نفس گفتم ۶ و ۷ و ۸..!...و برامون علامت زد!... به همگروهیم نگاه میکنم... تو دلمون بشکن میزنیم!... آخه چشمک بلد نیستم!

 

امروز خیلی خسته شدیم!... یعنی همه خسته شده بودن!... ۲تا از پسرا مدارشونو به جای اینکه به فانکشن بزنن... به اسکوپ زده بودن!... بعد پسره صدام کرد!... گفت خانوم... اسکوپ چطوری بهمون فرکانس میده!...که رو ال سی دی ببینیمش!... معلوم بود اونا هم هنگ کردن! 

 

 

رسیدم خونه... 

مامانم از مهمونی ای که ظهر بدون من رفته بودن برام حرف زد و از ادمایی که اونجا سراغ منو گرفتن و ... دلشون برام تنگ شده!... 

چای خوردم... و یه دوش آب گرم... خستگیمو برطرف کرد... 

 

عجب جمعه ی پر کاری داشتم امروز!... 

امتحان تکنیکمو خیلی خوب دادم! 

  

پ ن: الان هرچی دنبال دیوان حافظ گشتم پیداش نکردم.... میخواستم توش یه شعر پیدا کنم و اینجا بنویسم... یه شعر که با حال الانم سازگاری داشته باشه !... یه کم کلافه ام!

نظرات 5 + ارسال نظر
مهتاب شنبه 28 آذر 1388 ساعت 11:15 http://www.dezrood.blogfa.com

مثله اینکه اون دوران خیلی حال کردی ....

خوده خودم شنبه 28 آذر 1388 ساعت 14:30 http://www.khodamokhodam.blogsky.com

منکه سر در نمیارم از درسات!!!
نفهمیدم اینایی که گفتی خوبه یابد(!!!)(البته با مقداری شکسته نفسی!)
به هر حال موفق باشی!
منم مخم هنگولید!!!!!

صدای تنهایی شنبه 28 آذر 1388 ساعت 14:42 http://asemane4143.blogfa.com/

سلام الی جون خوبی؟ممنون که بهم سر میزنی.خوشحالم کردی.راستی.؟اهل کجایی؟ فکر کنم همشهری باشیم بگو بدونم گلم.

=====================================
عالم همه محو گل رخسار حسین است ،
ذرات جهان درعجب از کار حسین است .
دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ،
یعنی که خدای تو عزادارحسین است

کسری شنبه 28 آذر 1388 ساعت 14:45 http://kasra22.blogfa.com

درسته دزفول زندگی نمی کنم ولی همیشه دلم با اونجاست.
به شما تبریک می گم که به این سادگی خاطرات روزانه خود را جاودانه می کنید.

محسن جمعه 4 دی 1388 ساعت 23:09 http://mohsenbak.persianblog.ir/

وای....چقدر اینجا حرف مدرسه و دانشگاه هست...!
هیچ بستی نیست که از دانشگاه نگفته باشیا!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد