درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

درباره ی الی پلی

روزمره های مامان حلما و همتا

دوستی با استعداد های ویژه

دیروز عصرانه کیک دوست پخت با چای بسیاااااار چسبید... 

  

با اینکه پر اش را خواهر و مادر و عمو خوردند و کم اش به من رسید...:دی

ادامه مطلب ...

پشت چشمام

چند شب پیش... همون شبی که بارون میومد... بعد از بارون... طرفای ساعت 11 بود... رفتیم باغ... هوا عالی بود.. و زمینا همش گل!!!....  صدای باد که تو درختا میخورد... صدای قورباغه ها که آواز میخوندن... همه جا تاریک بود.... ولی پشت چشمای من روشن بود... تو تاریکی دسته جمعی قدم میزدیم.... همه حرف میزدن... و من آروم... به چیزایی که پشت چشمام میدیدم فکر میکردم... و چقدر خوشحالم از اینکه هیشکی نمیتونه بفهمه... پشت چشمام چی دارم میبینم.... فکر میکنم این یکی از بهترین نعمت هاییه که داریم....  

 

تیپ

تو مغازه نشسته بودم.... یه پسری... داشت با فروشنده چونه میزد... فروشنده فرستادش پیش من!.... پسره.... با ظاهر مرتب... یه شلوار لی پاش بود!... یه فاکتور تو دستش... اومد سمت من... به شلواری که پاش بود... اشاره کرد و گفت خانم اخرش اینو چند میدی میخوام ببرمش؟... شلواره 25 تومن بود... بهش گفتم همون 25 تومن!!... اینجا قیمت ها مقطوعه!!... گفت نه ه ه ه... تو شهر ما اینو میدن 20 تومن... تو هم باید به من بدیش 20 تومن!... خندیدم... اشاره کردم به شلواری که تن مانکن بود و روش 18 تومن قیمت خورده بود...  خلاصه... نشد!... پسره گفت خوب الان میرم درش میارم!!... و رفت سمت اتاق پرو!... 

منم دیگه حواسم به کارهام بود و ....

چند دقیقه بعد... دیدم... یه پسری اومد... با یه شلوار تو خونه ای مشکی گشاااااااااااد... و یه تیپ ضایع!!!.....

از جلوم رد شد و رفت بیرون!!!....

زبان پدری

 من خیلی میخورم تو در... دیوار.. مبل.. میز... ستون... نرده.... مدتیه... وقتی به درو دیوار میخورم... دیگه مامانم اینا نمی پرسن چی شد... منم دیگه نمیگم آی!!!..... فقط همه میخندن!!...

 

چند وقت پیش آرنجم خورد تو دیوار... گفتم آی!... بابا گفت چی بود؟..... گفتم کلمکم بود!.... مثکه اگه بگم کلمک بیشتر کیف داره!!.... 

 

داشتیم اسم فامیل بازی میکردیم.... اعضای بدن هم بود.... اولش همه گفتن باید فقط فارسی بنویسیم.... ولی وسط هاش همه چی قاطی شد!... خیلی خوش گذشت.... خیلی خندیدیم....

 

------------------------------------------------------------------------------------- 

 

ضرب المثل "گندیک سوییدن...." خیلی باحاله نه؟ 

دنیای نوجوانان

هنوزم... وقتی مدارس دخترونه... چه راهنمایی و چه دبیرستان تعطیل میشه... خیابونای شهر پر از پسر های خیلی جوون موتور شوار میشه!... فکر میکردم این قضیه تو زمان نوجوانی ما بوده و تموم شده... ولی اینطور که معلومه....  بازی های کودکانه ی دختر و پسر ها تمومی ندارد... نگاه های پر از شیطنت پسرها.... و خنده های دختران احساساتی مدرسه ای که تنها آزادیشون تو مسیر رفت و برگشت از مدرسه به خونس...

چند روز پیش سر ظهر بیرون بودم... این قضیه خیلی جلب توجه میکرد.....